چه عواملی سبب سقوط و شکست حکومت مسلمانان اندلس شد؟(بخش سوم)
قال علی (ع):«مااکثرالعبر،واقل الاعتبار»
چه بسیارندعبرتها وچه اندک است عبرت گرفتن.
نویسنده:دکتر محمد بنائیان سفید.
دردومقاله گذشته به علل شکست و سقوط حکمرانی اسلامی در آندلس(اسپانیا, بخشی از پرثقال وگرانادای امروزی). اشاره کردیم.
اندلس (نام عربی) یکی از 17بخش خودمختار کشور اسپانیا است، وپایتخت آن شهر سیبیا یا سویل است. مسلمانان به مدت 781سال یعنی از سال 711تا سال 1492میلادی بر اندلس ونقاط دیگر اسپانیا حکومت کردند.(ویکی پدیا، دانشنامه آزاد) «لاین پل»مستشرق انگلیسی مینویسد: اسپانیا 8 قرن در دست مسلمانان بود، و نور تمدن آن اروپا را نورانی ساخته بود…علوم و ادب و صنعت فقط در همین سرزمین اروپایی رونق داشت، و از این رهگذر بود که علوم ریاضی، فلکی، گیاه شناسی، تاریخ، فلسفه و قانونگذاری، فقط در اسپانیای اسلامی تکمیل شده ونتیجه داده بود.(غزالی، اسلام وبلاهای نوین) از بین رفتن هر حکومت و تمدنی در طول تاریخ، علل واسبابی دارد، و غروب آفتاب حکومت و تمدن بزرگ اسلامی در اندلس نیز از این قاعده مستثنی نیست. قرآن کریم در سوره آل عمران آیه 137می فرماید: پیش از شما، سنتها و قوانینی وجود داشت (که هر قومی طبق اعمال و صفات خود سرنوشتهایی پیدا کردند که شما نیز همانند آن را خواهید داشت) پس در روی زمین سیر وسفر کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود. با غور در تاریخ ۸۰۰ ساله مسلمانان در اندلس، ایجاد تفرقه وفساداخلاقی ،فعالیتهای حکومت های کوچک مسیحی در شمال آندولس،رخت بربستن فرهنگ مذهبی وخود باختگی در برابر فرهنگ بیگانه،آمادگی مسیحیان درحمله به مسلمانان همسو با پادشاهان اروپایی ،واقدام به استحاله حکومت مسلمانان ،وایجاد پیمان همکاری بین مسیحیان واروپائیان برای براندازی حکومت مسلمانان ،وجود اختلاف بین مسئولین خود مسلمانان،نفوذ بیگانه در حکومت اسلامی،تجزیه مرزها واعلام استقلال وخود مختاری،زمینه ایجاد فساد اخلاقی ومالی برای جوانان،قراردادهایی با عنوان هدیه آزادی که استحاله فرهنگی وبی تفاوتی را بدنبال داشت را می توان اين گونه جمع بندى كرد:
1ـ تلاش پیگير حكومتهاى محلى مسيحيان در سرنگونى حكومت اسلامى اندلس: اين حكومتهاى محلى در اثر غفلت مسلمانان با پشتيبانى كليسا شكل گرفتند و رفته رفته سرزمينهاى مسلمانان را باز پس گرفتند.
2ـ حمايت پاپ و كليسا از جنبشهاى ضداسلامى اندلس و پيوند دادن مسئله اندلس به حيثيت مذهبى مسيحيان و بسيج كردن نيروهاى مذهبى براى اين كار.
3ـ اختلافهاى داخلى حاكمان مسلمان و دامن زدن دست نشاندههاى مسيحى به آن.4ـ تجزيه حكومت يگانه اسلامى اندلس به دولتهاى كوچك و ضعيف. اين سياست در اثر هواى نفس و خوى مقام خواهى برخى سران مسلمان و در نتيجه تضعيف قدرت دفاعى مسلمانان صورت گرفت.5ـ رقابت حاكمان مسلمان براى برترى جويى بر همكيشان خود، كه به ناتوانى روزافزون قدرت نظامى و دفاعى آنان انجاميد.6ـ پشتيبانى نكردن جدّى و مؤثر حكومتهاى اسلامى مركزى و آفريقا از حكومتهاى ضعيف شده اندلس.
7ـ خيانت كردن وزيران و زمامداران ترسو و دين فروش.8ـ نژادپرستى عربها و كوچك شمردن مسلمانان ديگر مانند بربرها و افراد بومى اندلس كه به بروز شكاف و چنددستگى در صفهاى واحد مسلمانان انجاميد.9ـ نفوذ مشاوران و افسران ارشد نظامى مسيحى در ارتش مسلمانان.10ـ كم توجهى مسلمانان به امور فرهنگى كه به ركود دانشگاههاى مسلمانان منجر شد و جوانان به آموزشگاههای مسيحى روى آوردند و سرانجام در فرهنگ مبتذل بيگانه حل شدند.11ـ فروش باغها و زمينهاى كشاورزى به مسيحيان كه به نفوذ و حضور هرچه بيشتر مسيحيان در جامعه مسلمانان انجاميد.12ـ غفلت و كم كارى مسلمانان در بازرگانى و تجارت كه در نتيجه افسار مسلمانان را به عنوان اهرم فشارى در دست مسيحيان گذارد.13ـ آزادى افسار گسيخته جوانان در مسايل اخلاقى كه سرانجام بدنه فعال حكومت اسلامى را درمنجلاب فساد غوطه ور كرد.14ـ گستردن دامهاى شراب خوارگى و میگسارى در ميان جوانان.15ـ نبودن محيط هاى سالم تفريحى و آموزشى براى جوانان و دانشجويان مسلمان.16ـ دنيازدگىِ دوران صلح و حاكم شدن روحيه بى تفاوتى و راحتطلبى در مردم.17ـ عدم نظارت بر كار روحانيون و مبشران مسيحى، كه به شكل توريست و استاد دانشگاه و معلم و تاجر و غيره، آزادانه در حقيقت جاسوس كليسا بودند.18ـ حضور كمرنگ فقيهان و عالمان مسلمان در نقش آفرینی آنان در جلوگيرى از كجروىهاى جوانان.
سرنوشت ناگفتنى مسلمانان در اندلس تنها يك حادثه و اتفاق نيست، بلكه بايد اين قضيه را به عنوان يك مسئله حيثيتى براى مسلمانان در نظر گرفت، كه سبب سرافكندگى تاريخى مسلمانان گرديد.